این اولین شعری که من گفتم
من عاشق پایان خوشم
من عاشق سکوت زیبای توام
من عاشق عشق بی کلام
عشق ما شروع شد با یک سلام
اماچه سود...
عشق ما
تنها عشق من بود
عشق تو نسبت به من کم رنگ بود
سال ها دور بودیم از یکدگر
روز به روز هم
من شدم دیوانه تر
بی خواب بودم هر شب از فکر و خیال
یادت آید روزی که باران آمد
در شمال!
روز باران،
چشم گریان،
عشق ویران،
آنجا کنار ساحل بی خانمان
بی خیال، تا پایان، راه زیاد است
اما یادت باشد
بی تو اینجا پایان راه است.
م.ب
|